آخرین اشعار

مرگ بزرگ

یک خانه دوست نیست که یک شهر دشمن است
تنها، دعای مادر بی چاره با من است

در سنگ، سنگ جاده ای ما اعتبار نیست
هر کس فقط به فکر شکستن شکستن است

آسوده ام که مزرعه مان خشک و خالی است
همواره روی سفره ای ما اشک، خرمن است

پیوستنم به خاک دگر مرگ کوچک است
مرگ بزرگ فاجعه ای زنده ماندن است

یادم هنوز هست که مادر بزرگ گفت:
آدم به دست حادثه سنگ فلاخن است

شناسنامه