مرگ افسانه نیست، افسون است
سنت عهد آفریدون است
صبح در بین شهر میرقصد
شام در فیسبوکها خون است
هر کجا حفرهییست از دهنش
دست صدها جنازه بیرون است
صنعت از مرگ آدمی کی کاست؟
انتحاری بدیل طاعون است
مرگ هر وقت خواست میخندد
مُرده اما به خویش مظنون است
لاجرم هر کسی که میمیرد
از خدای ندیده ممنون است
بهتر از مردهگان که میفهمد؟
زندهگانی حباب صابون است