مرد مغرور

التماس از من و امثال من اصلا دور است
مرد آن است که هر طور شده مغرور است

به نظر قصه ی اصرار، کمی تکراری ست
طرز رفتار تو محتاج به حرف زور است

شک نکن خواهشا از طرز تفکرهایم
واقعا خسته شده مثل خودت مجبور است

لااقل درک کن احساس مرا از حرفم
قصه ی مردی و زانو زدنش ناجور است

مطمئنم که اگر شخص سوم در راه است
خانه ی بخت فلاکت زده اش در گور است

منتها دست خودم نیست که در این بازی
عشق، بر رحم و رفیقی و رفاقت کور است

شناسنامه