روحم، نگاهم، سایهام، خوابم، شبم زخمیست
بوسیدهام خود را در آیینه، لبم زخمیست
پاییز شد هر فصل من، سالی پر از زهرم
میزان و قوسم تیر خورده، عقربم زخمیست
گاوی که بر شاخش زمینم هست دیوانه است
دل، دل، دلم، این پای در گِل مرکبم زخمیست
بیسرزمینم! کو زمین؟ اندازۀ یک قبر
بیآسمانم! قرنها شد کوکبم زخمیست
کمرنگ شد آن مشق بابا آب یا نان داد
صفحه به صفحه خاک و خون شد…مکتبم زخمیست!
در بین وجدانهای خفته، بین یک گلّه!
شور و شعورم مرده و تاب و تبم زخمیست
زخمیست هر چه دارم از آغاز تا انجام
نامم، کلامم، خاطراتم، مذهبم زخمیست