دردا که رسیدن به تو یک خواب و خیال است
افسوس که از راه تو برگشت محال است
بیهوده زبانزد نشدم بین رقیبان
بر سینه ی من داغ تو مانند مدال است
در کورۀ این کوزه گران خامم و خامم
در حسرت یک فوت تو این تکه سفال است*
ای کاش نسیمی بوَزد بر تنِ داغم
تا بلکه بدانی که چه در قلب زغال است
تکرار کن ای عقل، تو هم گفتۀ دل را:
برگشتن از این عشق محال است، محال است