رسوایی روزی است پریشانی ما را
کز پرده شب می کشد عریانی ما را
هر گاو و خری آمده ما سجده نمودیم
داغ است اگر این همه پیشانی ما را
گوساله چرا حاکم این قوم نباشد؟
تا دیو زده موسی عمرانی ما را
شیطان و خدا منکر مایند به یک وضع
هیهات مسلمانی شیطانی ما را
یک قرن شد و هیچ نشد برده فروشی
از چاه خرد یوسف زندانی ما را…
خون با تب دین می چکد از زندگی ما
از ما بستانید مسلمانی ما را