آخرین اشعار

ماهیان غمگین

به تخت نیلوفران رسید این پرنده از بامیان غمگین
بلند شو گل بزن به موها و رخت نو کن به جان غمگین

میان پیراهنت چه پنهان نشسته تالاب پونه‌هایم
که خلق را شادی‌ات تلف می‌کند مرا کشته آنِ غمگین

چه رفته بر قورباغه‌ها آب و خاک خو کرده با طلسمات؟
بِدَم به نی، ورد زندگی را، غزل بخوان ای دهان غمگین

کجاست قایق‌سوار آواره‌ات که پاسخ دهد به چشمم
چگونه در نقش مردگان رقص کرده با ماهیان غمگین

مهندسان را بگو طبق‌های لاله در پیش رو گذارند
خدا بخواهد عوض شود حال و روز این چیده‌مان غمگین

چه ساده دل برده‌ای و… باید به خانه برگردد این مسافر
پرنده‌ها مخته می‌کند سخت بی تو: آه از جهان غمگین

شناسنامه