آخرین اشعار

مادر

شوق شبستان شعف، شور سحر مادر
پیغمبر لبخندهای پشت در مادر

دنیا به کام کودکانش بود از هر حیث
آرامش این خانه بود از هر نظر مادر

تا اینکه حرف رفتن آمد حرف تنهایی
تا اینکه روزی کرد آهنگ سفر مادر

حالا برای تو، پس از تو، بعد تو، بی تو
وقتی نباشد هست حرفش بیشتر مادر

باید کسی می‌آمد از غم شعله بر می‌داشت
با چادر عهدی که بسته بر کمر مادر

آمد زنی اول کنار انداخت نامش را
از بس که دارد در فداکاری هنر مادر

آمد بگوید من کنیز خانه نورم
هر چند که دارد شوکت قرص قمر مادر

القصه او را بچه‌ها مادر صدا کردند
می‌دید نخل آرزو را بارور مادر

مادر شد اما مادر غم‌های بی‌پایان
اشک فراق، آه شرر، خون جگر مادر

فرق پر از خون علی را بست با دستش
شد روضه خوان روضه راز پدر مادر

تشت پر از خون گلوی مجتبی را برد
از پیش چشم زینبش با چشم تر مادر

پیش از شروع کربلا انقدر غم آمد
تا شد خلاصه در سکوتی مختصر مادر

بر عهد خود اما کماکان بود پا بر جا
از غصه‌های می‌خورد سیلی هر قدر مادر

آمد بشیر، آمد سکوتش را برآشوبد
می‌خواست از آرام جان خود خبر مادر

آخر خبر آمد که عمری روضه خوان باشد
از نیزه تا سر تا تنور و تشت زر مادر

آمد خبر تا بعد از این ام‌البنین باشد
حتی بدون خنده‌های یک پسر مادر

ما هر چه نامت را صدا کردیم بد کردیم
دیگر نمی‌گویم به تو الا مگر مادر

شناسنامه