مادر

من خودم را در حیات کوچکم نشناختم
کودکانه، واقیعأ دل را برایت باختم

تو شبیه عقدۀ مبهم به دنیا زنده ای
من ز تو یک کوه یک دریا تبسم ساختم

با حیاتم، ای مسافر سخت بازی کرده ای
زنده گی بی تو قماری بود و آن را باختم

رفتی و ساک غمت را لا به لای عمر خویش
با تمام بی کسی هایم به دوش انداختم

شناسنامه