مادرم دهقان بود
پدرم دهقان بود
مَردمِ ده همه دهقان بودند
و درست مثل زمینها
خانههامان هم پیوسته به هم
صد و اند خانهٔ آن دهکده را یک بام بود
کسی ارزن
کسی شرشم1 میکاشت
کسی گندم
کسی جو برمیداشت
تر یا خشک
همه را نانی بود
باقلی بود
مُجُک2 بود
برنج لُک بود
روزِ ده مهر
شبش ماهی داشت
و گرهخوردهترین بُن بستش
راهی داشت
آنچه در حافظهٔ ده نبود
غم فردا و پریشانی بود
مردم ده همه دهقان بودند
مردم ده همه یکسان بودند
کس مریدِ کس و کس پیر نبود
زندگی مُلزَم تفسیر نبود
عشق انگیزۀ تکفیر نبود
و اگر
دختری کارگهی در دستش
روی پُلوان زمینِ سبزی
کُنج دستمالی، گلی میآویخت
و به هر بخیه در آن بیشتۀ سبز
از دل عاشق دهقان پسری
دود برمیانگیخت
رسم سنگسار نبود
و اگر
پسری با غیجک با فلکش3
تخم مهرش به دلی میکارید
و اگر نالهٔ دمبوره4 و آوایِ نیاش
دلی را میفارید
سرِ لبریز ز سودای جوانیاش را
در تن هیچ درختی در ده
چوبهٔ دار نبود
پس آن سادگیها
دلتنگم
1. شرشم: مانند زغِر دانهیی است که از آن روغن میگیرند.
2. مُجُک: نخود سیاه
3. فلک: سرود بدخشانی/تخارستانی
4. دمبوره: دوتار مروج در افغانستان، تاجیکستان، اوزبیکستان، قزاقستان و…