خواستم تا که باز بنویسم
از تو و مهربانیات مادر
شعرم اما نبود در شأنِ
صفت آسمانیات مادر
لایق وصفت آسمان هم نیست
تو فراتر از آسمان هستی
یعنی آن مرتفع ترین اوجی
که خدا آفرید، آن هستی
آسمان با تمام آبی خود
قطره اشکی ز دیدهی تر توست
کهکشان کهکشان ستاره فقط
گرد و خاکی به روی معجر توست
شیشه عطر محمدی بودی
که شکستی و ریختی بر خاک
اهل دنیا تو را نفهمیدند
عطرت اما رسید تا افلاک
داستان تو مثل مهتاب است
که خسوفی نمود پنهانش
نور تو هیچ کم نشد اما
تا ابد سایه ماند و زندانش