آخرین اشعار

مائده ی مهربانی

دستم دمی که پنجره اش را تکان دهد
عیسی دمی به کالبد مرده جان‌ دهد

گسترده است مائده ی مهربانی اش
صیاد را به خاطر صیدش امان دهد

این خسته را تمام بلاها مبارک است‌
وقتی که دل به‌ برکت این آستان دهد

خاکم؛ نه، هیچم و عدمم؛ لیک این سرا
بر”هیچ” نیز منزلت آسمان دهد

تا در جوار اوست حضورش؛ چه بیم هست
این خسته را به دست یم بیکران دهد

آماده است ره بَرَد آن سوی آب‌ها
فرمان اگر به کشتی‌ بی بادبان دهد

هر روز در مصاحبت صبحگاهی اش
راه عروجِ سمت خدا را نشان دهد

آغاز يک عروج بلند است، از این مکان
وقتی که گریه دستِ دلم را عنان دهد

در “آستان قدس”ی؛ امان را چه می کنی
معراج رفته‌ را به‌ کجا آشیان دهد

شناسنامه