لاله‌های معطر

کوچه‌هامان پر از سیاهی بود، شهر را از عزا درآوردند
چشم‌های ستاره‌ها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند

شاخه‌هایی که سرفرازان‌اند میوه‌هایی که جلوۀ باغ‌اند
مادران مثل اُمّ لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند

روی تابوت‌هایشان بستند پرچمی که به رنگ خورشید است
«فاطمیون» فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند

قصه‌ها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند
عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند

عصر یک جمعۀ بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم
بادهای بهاری از هرباغ، لاله‌هایی معطر آوردند

شناسنامه