قوطی

دریغا عطر نارنجی که راز آمیز در قوطی
به کشتن داد شهری را پر از پاییز در قوطی

جهان مجموعه ای از خیر و شر بوده است تا بوده
مقدر می شود گاهی هزاران چیز در قوطی

بلا آسان به دندان می کشد گیلاس ها را حیف
چرا با کرم ها همسایه شد پرهیز در قوطی

شنیدم بچه آهو، جان به سر شد تا که خوابش برد
شهادت می دهد چاقوی وحشی تیز در قوطی

ستایش چشم ها را بست وان، دریای احمر بود
هراسان می خورد ماهی کوچک، لیز در قوطی

عجب بازی دشواری است با صیاد جنگیدن
چه خواهد کرد با گنجشک، جست و خیز در قوطی

خبرها آتنا را روز و شب مشکوک پالیدند
خیابان کشف کرد انگشت هایی ریز در قوطی

شناسنامه