آخرین اشعار

قو

– باید عاشق باشد

که زمستان آمده را نفهمد

قویی که

بالهایش را

به باد

نداده است

[خزان برای آخرین آب تنی به دریاچه آمده بود]

– هنوز تابستان است

زیر بال هایم گرم

بین نی ها جوجه گذاشته ام

جفتم در جست وجوی دانه…

– بیهوده خوشبخت است

قویی که

نفهمد

زمستان آمده است

دسته دسته

به آب های گرم رسیدند

در این نیزار سرد

آخرین پرنده

قویی عاشق است

شناسنامه