– باید عاشق باشد
که زمستان آمده را نفهمد
قویی که
بالهایش را
به باد
نداده است
[خزان برای آخرین آب تنی به دریاچه آمده بود]
– هنوز تابستان است
زیر بال هایم گرم
بین نی ها جوجه گذاشته ام
جفتم در جست وجوی دانه…
– بیهوده خوشبخت است
قویی که
نفهمد
زمستان آمده است
دسته دسته
به آب های گرم رسیدند
در این نیزار سرد
آخرین پرنده
قویی عاشق است