چارده سال آزمودم رنج بیافسوس را
اینک از آتش برون میآورم ققنوس را
شب به پایان آمد امّا بینماکم باز هم
ننگرم از خانه بیرونرفتن کابوس را
میتوان صد سال دیگر باز هم تمدید کرد
اعتبار سکههای عهد دقیانوس را؟
عدّهای را میشناسم با نخ تسبیحشان
بسته بر گلدستۀ اندیشهها ناقوس را
کمکم این ساحلرسیدن بردهاست از یادها
مرگ طوفانیترین فرزند اقیانوس را
مادرم! در مختههایت بعد از این فریاد کن
انزوای روزهای حجله و فانوس را