آخرین اشعار

ققنوسِ خونین

این سر، سر تقدیری کابوسی ماست
این سر بریده غیرت ناموسی ماست

این سر هزاره در هزاره می خروشد
تا دیگ بی وجدانی ما را بجوشد

ما متهم ما بی شرف ما بی شعوریم
پیچیده ماران گرد جان ما و کوریم

باید به پا خیزیم تا خونی به گرده است
تا آخرین فرزندهامان را نخورده است

یک عمر شد با برگریزان ارگ داریم
زنجیر بر خود کرده صبر مرگ داریم

این باغ را در چنبر افیون کی مانده است
این لاجوردین خاک را در خون کی مانده است

دارند می گیرند یک یک جان ما را
مردم درو کردند تاکستان ما را

در شرم ماندیم و زمین تازان ما بود
لعل بدخشان خون سربازان ما بود

تاربخ ای وجدان خلق مانده در گور
ای فهم از وجدان دنیای زمین دور

در خون ورق دادی برادرهای ما را
از خون سبق دادی دلاورهای ما را

ما را سبق دادی که رخ نیلی کنیمت
در خون ورق دادی که قابیلی کنیمت

ما جان ققنوسیم و بیداد تو مفت است
بنیان ثرصوصیم و جلاد تو مفت است..

چون خون بفرمایی بلامان تازه گردد
با هر بلایت کربلامان تازه گردد

ما تلخ دل ها را صبور خود نگهدار
سرهای ما را در تنور خود نگهدار

شناسنامه