به كدام دل از اينجا به مسافرت برايم
كه در اين جزيره رگ و ريشه كرده پايم
من و گفتگوی از باغ و جناب رود خانه
كه دريچه يی بدان سوی اگر شد گشايم
دل تاب ناك و گرمی كه شگفته از دهانم
سخنيست از گداز و غزليست از عذابم
من و قسمتی سياهی ز خرابه های اينجا
من و ارغنون دردم من و تلخی صدايم
همه سوی لطف آواز كشيدن آوریده
همه چيز باب فرياد زدن شده برايم
قفس هزار بلبل بشكسته در گلويم
نفس هزار مجنون بنشسته در نوايم