قطره

از باهمیِ قطره دریا می‌شود پیدا
برخیز، از امروز، فردا می‌شود پیدا

پرچم بگیر و صد زبان فریاد کن، فریاد!
با گام ما صددشت صحرا می‌شود پیدا

حق در پَر گل نیست، حق در نوک شمشیر است
سر روی کف آور‌ که سودا می‌شود پیدا

محدوده‌ها را بابت آزادگی بشکن
از «تو» و «من» امروز یک «ما» می‌شود پیدا

مجنون بیا در جادهٔ آزادگی امروز
با خون خود بنویس؛ لیلا می‌شود پیدا

شوق سفر‌ کن تا ببینی نیست بن‌بستی
با گام حق در جاده هم‌پا می‌شود پیدا

با آن‌که شب با تیرگی‌اش حاکم شهر است
صبح عدالت بعدِ یلدا می‌شود پیدا

دیوار ظالم‌ها فرو می‌ریزد از سستی
فرعون‌ها، این‌بار موسا می‌شود پیدا!

برخیز خاموشی دگر ننگ است، هم‌ رزمان!
برخیز با هر قطره دریا می‌شود دریا!

شناسنامه