آخرین اشعار

قافیه را دیگر کن…

زنده گی وسوسه شد، یک مرضِ ساری شد
آشتی مُرد و دلم غرقِ عزاداری شد

زنده گی جایِ خوشی جایِ تبسم به لبم
آتشی گشته و در رگ رگِ من جاری شد

ای دلِ شاعرِ من قافیه را دیگر کن
وزن را دست نزن قافیه را دیگر کن

آفرین بر تو که با فکرِ نَو و احساست
غزلم تازه شد و سبز شد و عالی شد

زنده گی با همه ی زشتی ی خود بارِ دگر
از غم و دغدغه و چون و چرا خالی شد

شناسنامه