لخشانی یال بر چرم پوست
و سفیدی رنگ در تسمه های بافته…
از پس نرده های چوب، چَرمه ای بود که بالا پوش زمستانیش ابر داشت بر گرده…
و آن گیاه شفا بخش زلف عروسان
و آن تابستان که باران داشت
بی موسم و سربی
چند ورق خیس هفته بود…
آن دست که از چند پشته گندم می آمد
آن برکت که از اتاق ماهی می گرفت
لخشانی یال بر گرده ی ابر
سفیدی عمر از پس نرده های چوب
و آه اگر گریه را به گیلاس ها تعارف نکنی
و آه
که قاب آن زمستان زیبا تویی در چشم
و آه که تو را مبادا فرا بگیرد آه…