دو پلکِ قوس قزح، چشمهای بارانی
مرا بپوش از این پس به جای “بارانی”
به خشکسالیِ اقلیم عشق، بارم اشک
حیاتی است به گلدان، هوای بارانی
به پشت پنجره، هقهق، سکوتِ بغضآلود
به روی پنجره، چکچک، صدای بارانی
دو هفته طی شده از اشکباریات، باقیست
به روی گونهی تو رد پای بارانی
نگاه؛ خیس، سخن؛ آبدار، لب؛ نمناک
غنیمت است غزل در فضای بارانی