آخرین اشعار

فاطمه جان

روز من چون شب سیاه‌است ای که رفتی از کنارم
حال من درمان ندارد در خزانی سرد و تارم

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

زینبت را در کناری مثل تو دیدم دعا کرد
بر مریضان، بر یتیمان، بر تو بشنیدم دعا کرد

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

چادرت را بار دیگر روی سر تا می‌گذارد
عطر تو سجاده را پر می‌کند گلپونه دارد

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

غصه هایم را به چاهی گفته‌ام همتا ندارد
آنچه را بی تو کشیدم در تصور جا ندارد

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

همسرم این عهد ما اصلا نبود ای نور چشمم
آخر ای زهرا چرا اینقدر زود ای نور چشمم

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

روز من چون شب سیاه‌است ای که رفتی از کنارم
حال من درمان ندارد در خزانی سرد و تارم

《فاطمه جان فاطمه جان از غمت جان می‌سپارم》

شناسنامه