بریز قند ملیح از سخاوت دهنت
که فارسی سلیس است شیوهی سخنت
چقدر زخم زبان از غریبه ها بخورم
خوشا مخاطب دشنام فارسی شدنت
سی و دو حبّه ی قند است در نمکدانت
سی و دو شاخه الفبا دمیده از چمنت
دویده است قلمنی به رقص نستعلیق
هزار گونه چلیپا به روی پیرهنت
هزار تیر بلا می خورم، ولی نخورد-
به خالکوبی غم، سوزنی به روی تنت
بیا که پاره ی این قلب فارسیبُر را
به کوک وصله بدوزم قواره ی بدنت
به هرکجا بروی با خودت ببر آن را
که نیست غیر زبان هیچ خطه ای وطنت…