غيرت عشق برآشفت، گُل از سنگ شكفت
صد افق رنگ بر اين گنبد بیرنگ شكفت
غيرت عشق نتابيد كه يكتا باشد
يا كه خورشيد در اين معركه تنها باشد
حيرتآلوده شبی بود، گرفتار فسون
صبح شد، آينه لغزيد ز خورشيد برون
نيمهشب چشمه خورشيد ازل گِل شدهبود
صبحدم آيهای از آينه نازل شدهبود
عرشيان زمزمه تابش سرمد كردند
فرشيان آينه را ترجمه احمد كردند
عشق، آتش شد و ما لايق تقطير شديم
جلوهای كرد و از آن آينه تكثير شديم