دیگر مرا یک کشور ویران تصور کن
یک کشور بی نعمت و بی نان تصور کن
وقتی که زیر چتر حتا جای امنی نیست
دیگر تمام کوچه را باران تصور کن
وقتی که مصر زندگی شهر قشنگی نیست
هرجا که بودی خانه را زندان تصور کن
فرخنده و شکریه و رخشانه را دیگر
قربانیان دست نامردان تصور کن
این خاک؛ یعنی خانقاه خون و آتش را
کشتارگاه عزت و وجدان تصور کن
این بیت های نابرابر را که می خوانی
غمنامهی تنهاترین انسان تصور کن