آخرین اشعار

غربت آیینه

امسال هم گذشت و دلی شعله ور نشد
چشمی برای غربت آیینه، تر نشد

باران به چشم مردم ما محترم نبود
گل در میان کوچه ما معتبر نشد

امسال هم شبیه همان سال های پیش
یک شاخه شوق در دل من بارور نشد

مهتاب هر شب از سر این قریه می گذشت
از این همه ستاره کسی با خبر نشد

پایان نداشت فاصله ما و آسمان
این راه باز یک دو قدم بیشتر نشد

امسال نیز عاشقی انگار کفر بود
دردی درون سینه کس منتشر نشد

من ماندم و روایت تاریک این غزل
خورشید روی دفتر من جلوه گر نشد

شناسنامه