آخرین اشعار

عید ما می آید

‫عید، عید
‬‫وقتی تو می آیی
‬‫یادم از کودکی ام می آید
‬‫که چسان چشم به راهت بودم‬

‫یادم است
‬‫هفته ها پیش دو چشمم به در و گوش به آهی نگران
‬‫که چه وقت
‬‫پدرم مژده پاپوش نوم می آرد
‬‫و لباسی که یکی سال تنم‬‫
حسرت داشتنش را می خورد‬

‫یادم است
‬‫که چه طور خواب حرامم می شد
‬‫وقتی از شوق دل کوچک من
‬‫همهء صبر و شکیبایی را
‬‫پای عیدانۀ رویایی به دریا می ریخت‬

‫یادم است
‬‫گهی با آمدنت
‬‫تن و تنپوش همان گونۀ پارین می ماند
‬‫و گهی آمدنش از بازار
‬‫پدرم با همه مردانگی اش
‬‫قامتش را که فلک خم نتوانست کند
‬‫پیش من خم می کرد
‬‫تا بگوید که فرزند عزیز
‬‫عید امسال از آن ما نیست‬‫
عید ما می آید ‬
سال دیگر، شاید

‫یادم است ‬‫
مادرم نیز دو چشمش پرِ اشک‬
‫وعده می داد مرا‬‫
که به شیرم سوگند
عید ما گر آمد
‬‫سر و پایت همه را تازه کنم‬

‫من هنوز منتظرم
‬‫عید ما می آید! ‬
سال دیگر شاید!‌

شناسنامه