در میان کوچهها عطر اقاقی ریخته
خاطرات تلخ را کنج اتاقی ریخته
سینهاش آتشفشان زخمهای بیشمار
شعلهی سرکش که بر روی اجاقی ریخته
تکیه داده باز هم بر صخرهی بازوی من
آبشار گیسوانش اتفاقی ریخته
لذت انگور نیشابور جاری از لبش
مستیاش را در پیاله باز ساقی ریخته
عشق را از بلخ تا بغداد با خود برده است
طرز هندی را که در سبک عراقی ریخته
خمره خمره نشئهای را که تعارف کرده بود
جرعهای در جام من مانده است و باقی ریخته