آخرین اشعار

عشق

امتداد بازوان منی
چونان دانه‌های کاج
چه می‌توانی کرد با من
وقتی این کوچه
این تا قیامت رها، تا قیامت گم
تکرار قدم‌های من نیست به سوی تو
تب نفس‌های توست
در کابوس‌های هر شبه‌ام
که مرا می‌خواند
به آن سوی آب‌های سرد رفتی
در تمام روزنامه‌های صبح و عصر
جست‌وجویت کردم
یا تو،
در لابه‌لای صفحاتشان
از عشق در می‌گرفتی؛
[سال‌های سال جنگ‌های آن سوی آب‌های سرد در حریق سوخت]
توان خاموشیت نبود
و
گریزی‌ات نیست از من
تو را در بطن خویش پرورانیده‌ام
این عشق
عشق لیلی است
عشق مادر،
عشق خاک
و تو دانه‌های پراکنده‌ی کاجی
که به دامان من بازخواهی گشت.

شناسنامه