و عاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشدهی روزگار پی بردیم
زمین و هر چه در او هست، در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم
بگو به سنگ نیارد دل از زمانه به تنگ
که ما به ارزش آن انتظار پی بردیم
ز بس که شستهی بارانِ چشم خویش شدیم
به عمق روشنی چشمهسار پی بردیم
چو در کنار نشستیم و رنگ هم گشتیم
به راز عزتِ سرخ انار پی بردیم
دگر به صفحهی دل جای گَرد نیست، که ما
به حُسنِ آینهی بیغبار پی بردیم
درختِ خاطر ما بیش از این خزانزده نیست
که عاقبت به حضور بهار پی بردیم…