آخرین اشعار

عبور از روزهای تلخ

چندمین روز شد که جنگ شده، صبح خسته، شبی پریشان‌حال
هر طرف یک ستارهٔ زخمی، سار و گنجشک‌های بی پر و بال

چندمین روز شد که سایهٔ جنگ… کودکم با هراس می‌پرسد:
مادر این چیست این که برد از ما، خواب آرام و شور و شوق و خیال؟

جنگ بر طبل باز می‌کوبد او که دزدیده خنده‌های مرا
برده از قلب پاک دخترکم ضربان‌ نشاط مالامال

گم شدم در تمام ثانیه‌ها، بین اخبار و تیترهای خشن
مثل زن‌های شهر، آینه را من فراموش کرده‌ام امسال

آبی آسمان و ابر سترگ، بال‌های بلند کاغذباد
پاره شد با جت و پرید از شهر، خاطرات خوش و سپید و زلال

چندمین روز؟ نه خدا نکند جنگ در خانه ماندگار شود
بگذر از روزهای تلخ و بمان ای شکوه همیشه، جاه و جلال

کاش امشب تمام موشک‌ها، شاخه‌های پر از شکوفه شوند
گل بکارند تانک‌های جهان، بی‌دلیل و بدون استدلال

صبح با عطر نان تازه و چای، وطنم را بغل بگیرد تنگ
پرچم آفتاب در دستش، شادمانه بیاید استقبال

شناسنامه