به حمید مبشر!
جهان در طبع خود تلخ است و با شیرین نمی سازد
رفیقم، رنج دی با شور فروردین نمیسازد
کران تا بیکران بازار دباغان شده عالم
مشام آلودهگی با نافههای چین نمیسازد
تو مثل باد در اندیشه عالم وطن کردی
غزال بادپا با مانع و پرچین نمیسازد
از آن با طنز و طیبت از لب هستی سخن گفتی
که این ناساز بی قانون به هیچ آیین نمیسازد
نمی دانم چرا رفتار قانون پیشگان شهر
به هر نامی که میسازد ولی با دین نمیسازد
تمام شب غزل می خواندی و از درد میگفتی
دماغ خر یقین با سوره یاسین نمیسازد
بشارتهای تاریک تو را دست جهان پس زد
روان دوزخی با سنت تلقین نمیسازد