گرفته رایحه از جان تو گلستانها
شمیم عطر تو پیچیده بین زندانها
شکوه نام تو از کوه با شکوه تر است
دلات بزرگتر از وسعت بیابانها
در محبت تو سمت هر کسی باز است
تویی امید دل خستهی پریشانها
اگرچه موج بگیرد هزار اقیانوس
به یک اشاره شود رام کُلّ طوفانها
بدون عشق، کسی نیست درجهان مؤمن
فقط به عشق تو وابسته است ایمانها
طلوع هفتم خورشید بر زمین و زمان
چراغ در شب تاریک جهل انسانها