بدون تو بیابان در بیابان طاقت آوردم
بدون چتر، حتا زیر باران طاقت آوردم
بدونت زیر شلاقِ تگرگِ مرگ رقصیدم
بدونت در تب سرد زمستان طاقت آوردم
بدونت کوچه کوچه با دریغ و درد لرزیدم
نمی دانی، خیابان در خیابان طاقت آوردم
چه شبهایی که پشت میلههای آهن و آتش
چه شبهایی که با زنجیر و زندان طاقت آوردم
چه شبهایی که در جغرافیای نکبت و نفرین
میان ازدحام نسل بی نان طاقت آوردم
تو اما در تب تکرار غربت طاقت آوردی
من اما در شب خونین انسان طاقت آوردم
چقدر این شهر زیر چکمهی نامردمان لِه شد
چقدر این شهر را در فقر وجدان طاقت آوردم