صدایت میکنم…دیوار میلرزد، جواب اما…
درنگی بر خموشی گوش میمانم، خطاب اما…
صدایم تشنۀ یک شعر تازه، دود میگردد
از آن سرچشمۀ صد زمزمه، یک جرعه آب اما…
نمیگویم جنون جستجویم قابل قدر است
فقط یک پرسش خشک از چنین شور و شتاب اما…
تو در قابی… من و باور… ولی پشت نقابی… نه!
غروب؟ آری! چنین ترک طلوع از آفتاب اما…
نه در آیینه نی بر زینه نی در هیچ جا هستی!
ببندم دیده پشت روی تو گردیده، خواب اما…