«لیلی جان
لیلی لیلی لیلی جان
دل مه کردی ویران»
صدای احمد ظاهر
بر بساط کبابی
تنیده با صدای موترها
تنیده با هیاهوی دستفروشان
کنار کابل رود خشک
زیر این آسمان صداهای بسیاری است
غرش طیاره ای
دست ها سایبان چشم ها
از افقی به افقی می چرخند
گر و گر و گر
جنراتورها روشن است
گم و گم و گم
آب بازک ها
غژ و غژ و غژ
یک کراچی
این لحظه
از سرک می گذرد
تق
تق
تق
عصایی پیر
بر سنگفرش پیاده رو
ناگهان
تمام صداها را خاموش
انتحاری
سکوت
سکوت
سکوت و سکوت
بعد
تا آمبولانس ها
آژیرکشان
از راه برسند
در همان کناره رود
زیر همان آسمان
تنها
صدای ویران پیرزنی است
که میان اجساد
دنبال کسی می گردد:
«لیلی جان
لیلی
لیلی
لیلى جان”
آب بازک: موتور آب
سرک: خیابان
کراچی: گاری دستی
موتر: ماشین