آخرین اشعار

صحن آزادی

بساط جشن تو را رو به راه می کردیم
به ماه یکسره هر شب نگاه می کردیم

کنار درب ورودی صحن آزادی
نظر به منظره‌ی دلبخواه می کردیم

هنوز یک‌ دو سه‌ شب مانده‌ بود و ما هر شب
به نام شعر تو ‌دفتر سیاه می کردیم

حساب کردن لطف‌ات همیشه شیرین بود
اگر چه در عددش اشتباه می کردیم

میان‌ صحن تو روییده‌ است پس‌ گل‌ کرد
حسادتی که به حال گیاه می کردیم

دم از سیاهه ی اعمالمان نزن، ای کاش!
در آستان تو شرم از گناه می کردیم

سبک شدن‌ وسط صحن‌ کار خود را کرد
وگرنه عمر گران را تباه می کردیم

به شور ابن شبیب و سپاهی از مژگان
چه گریه ها که بر آن‌ بی‌سپاه می کردیم

شناسنامه