امشب آماج خروش موجهای سهمگینم
می خروشد خون رخش تازه مرگان در جبینم
قریه در سوگ سیاووشان به خود می پیچد
نیست کس تا آشنا سازد مرا با سرزمینم
نعش ماه قریه خون آلود، پشت کوه مانده
پس زنید ای تیغ ها – ای تشنه کامان – آستینم
دود تلخ استخوانهای پدر پیچیده در باغ
آی مادر خنجرم کو، کو کلاه آهنینم؟
صبح را در مشتهای خود گره خواهم زد امشب
می خرامد در افق تصویر زخم آتشینم