شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سوی کعبه ی عزّت روان شدند
شکر خدا که گردنه گیران محترم
بر گلّه های بی سر و صاحب شبان شدند
شکر خدا که کم کمک از یاد می رود
روزی که پشت نعش برادر نهان شدند
شکر خدا که مسجد و محراب شهر نیز
یکباره-پوست کنده بگویم-دکان شدند
جمعی چنان قدیم، هر آن را که سر فراشت
قربان مادر و پدر و خاندان شدند
یعنی دوباره دشمنِ سوگند خورده را
با استخوان سینه ی خود نردبان شدند
مانند یک دو خوان دگر بعدِ گیر و دار
بر خون خویش و نعش پدر میهمان شدند
هر کس به گونه ای به هدر داد آنچه داشت
یک عده هم که سگ نشدند، استخوان شدند