کجا در کنار شما ناکسان، به لبخند یک لقمه نان خورده ام؟
به جای سه وعده غذا سال هاست، ازین سفره زخم زبان خورده ام
پر از شور عاشق شدن بوده ام، صدای بلند سخن بوده ام
به جرم بزرگی که زن بوده ام، فقط مشتها بر دهان خورده ام
نخورده است سنگم به باغ شما، ننوشیده ام خون داغ شما
چرا درد دارید اگر گوشه ای، نشسته دو سه استکان خورده ام؟
شما گله سگهای نر میشوید، بر اندام من حمله ور میشوید
مگر از حوالی گند شما، گهی تکه ی استخوان خورده ام؟
من از کشور بی در و پیکرم، ازین دوستان تھی باورم
و از مهربانان هم سنگرم، فقط بغض را رایگان خورده ام
به دور و بر و بارگاهم نیا، به دنیای تلخ و سیاهم نیا
پر از عشق و شور گناهم نیا، که یک سینه آتشفشان خورده ام
وطن مادر مهربانی نشد، به گنجشک ها آشیانی نشد
من از چشم گریان مادر وطن، دو سه جرعهی شوکران خورده ام