آخرین اشعار

شورِ شراب

پناه می‌برم از فکرهای مردم شهر
به شام‌های شرر بارِ شعر و شورِ شراب

چه خوب خنده کنان دم به دم خراب شدیم
خراب‌تر نشود حال این دو خوبِ خراب

نپرس بر سر دیروز ما چه آمده است
به این سئوال مزخرف کسی نداده جواب

نخواب! بعد دو ساعت همین که صبح دمید
دوباره بر سر گل‌های پشت شیشه بتاب

روایتی‌ست که از ماهیان رسیده به من؛
همیشه تشنه‌تر است آن که می تپد در آب!

شناسنامه