برای قربانیان فاجعۀ رانش زمین در بدخشان
تنِ سردِ زمان، کشتارگاهِ لعل و مرجان شد
غروب سرخ دامنگیرِ اندامِ بدخشان شد
بدخشان، سرزمینم! با تو یک شهنامه غم دارم
عزیزم، بهترینم! با تو یک شهنامه غم دارم
بدخشان، در غمت ذهن و ضمیرم، بوی غم دارد
سکوتِ رازناکِ ناگزیرم؛ بوی غم دارد
تو را ای سرزمینِ لعل و مرجان، گریه باید کرد
تو را ای دوشِ زخمآگین انسان، گریه باید کرد
تو را ای گیسوانِ نازنینِ مانده در آوار
همیشه مثلِ دریا، مثل باران گریه باید کرد
تو را ای سرزمین خسته، ای جغرافیای خون!
در اوجِ قحط سالِ شرم و وجدان گریه باید کرد
تو را ای برکهی لبریز از امواج توفانی
به چنگالِ شبیخونِ نهنگان گریه باید کرد