تو از تبار تبرزین و تازیانه بگو
تو از تباهی تاریخی ترانه بگو
تو از کدورت آیینه و شقایق و ماه
ز ورشکستگی شعر عاشقانه بگو
تو از پریدن لبخند باده برلب جام
ز مرگ چنگ و ز نابودی چغانه بگو
ز سوگنامۀ شلاق شب به شانۀ صبح
ز قتلگاه سحرهای بینشانه بگو
ز آفتاب که دربند ابر و صاعقه است
و از حريق شبانگاه آشیانه بگو
ز شهریاری قابیل بر ولایت عشق
ز ترکتازی چنگیز این زمانه بگو
ز شادخواری ایام رفته یاد مکن
ز درد غربت و غمهای بیکرانه بگو