امسال، سالِ شعر من و سالِ شعر من
گویا گشودهاند پر و بال شعر من
چون کوزههای سبزه نفس میکشم به شوق
گویا دمیدهاند به صلصال شعر من
آوای طوطیان شکرخوار میرسد
گویا رسیدهاند به بنگال شعر من
این گلّۀ غزال به صحرا چه میکند؟
گویا دویدهاند به دنبال شعر من
ای عشق، ای مقلّبِ این قلب منجمد!
ای درد، ای محوّل احوال شعر من!
از قلّه بنگرید، مبادا به یادتان
در پای کوه، پیر شود زال شعر من
آواز پرکشیدن سیمرغ شد، مگر
آتش گرفته است پر و بال شعر من