شب شب یلداست، یلدا در جنوب
سمت خواب یک کوالا در غروب
ساحل آرام و جای بیخطر
چشم دشمن کور و گوش دوست کر
هرکسی در نقش خود بازیگر است
خشکی اینجا خشک و دریایش تر است
گرچه گاهی یک تصادف میشود
بین ما و غم تعارف میشود
مثل اینکه گاه میافتیم زار
یاد یلدای بدخشان و تخار
ما و یاد صندلی، نقل و نخود
روزگاری که دگر افسانه شد
جمعجمعکها به گرد یک کلان
گرد بابا یا که شاعر یا که خان
صدقهی دستان همدیگر شدن
(با حریفان نیز همبستر شدن)
هر یکی کوه یخی بر روی سنگ
قهرمان، استاد یا شیر و پلنگ
خوش که شاید رخت ململ یافتیم
پنبه شد هر رشتهای که بافتیم
عاقبت خربوزهی ما نان نشد
همچنان حب الوطن ایمان نشد
تا شدیم آخر غبار روی دشت
بگذریم از هرچه شد، روزش گذشت
حال در پایین دنیای دنی
دور دور از کرزی و اشرفغنی
یا مهاجر، یا فراری، بی پناه
یا مسافر، یوتیوبر، رو به راه
یا دماغی و سیتیزنشیپدار
یا پس ویزه موقت خوار و زار
تاجر و شاعر، کلان و خورد و رند
گاه بسمالله و گاهی نیز (جِند)
گل برافشانیم و گلگونتر شویم
می که ممنوع است، پس ساغر شویم
سر به سر، شانه به شانه، رو به رو
جرعه جرعه شادمانی در گلو
تار موسیقی و یار شعر تر
(شِنگکی از نیش خوبان خونجگر)
آن رفاقتها اگر کم شد چه غم
(سیب ما بیچاره شلغم شد چه غم)
دوست وقتی نیست دیگر در کنار
دست را بر شانهی گوشی گذار
گوشی اینجا محرم درد دل است
عارف است و عامل است و کامل است
دست دانا قفل گوشی میشود
هرکه دستش باز باشد جاهل است
میتوان عکسی لب دریا گرفت
(گرچه آنجا پای آدم در گل است)
غصهی ویرانه را کی میخوریم؟
قصر ما دارای چندین منزل است
ما بدین در نی پناه آوردهایم
رو به حشمت، رو به جاه آوردهایم
کهنگی را پشت کوه انداختیم
پشت نو نو… (سوختیم و ساختیم)
فیسبوک و اینستا و تیک تاک
رنج را میشوید از دل پاک پاک
دانش و فرزانگی و شعر و شمع
جمله آنجا در دو دشنامند جمع
(دیده باشی پشت رفتار قشنگ
پایشل، آنهم اسیر کفش تنگ)
گرچه با تقدیر بازی میکنیم
فکر کن فرهنگسازی میکنیم
فیالمثل هر روز رنگ خویش را
شوق بیپایان به جنگ خویش را
تکیه بر اوضاع جاری میدهیم
با شرایط سازگاری میدهیم
یاری اندر کس ندیدیم، از کرم
وعدهی سوپ جواری میدهیم
عاقبت میآوریم او را به راه
(با هدفهای نهان زیر کلاه)
تا از امکانات و ابزار جدید
خوی ما همواره باشد مستفید