خیال من به گذشته کنون سفر کرده
که چشمهای مرا خاطرات تر کرده
تپیدنش شده بسیار غیر معمولی
هوای دیدن تو در دلم اثر کرده
تو نیستی و سرم را سکوت سم داده
و گوشهای مرا جیغ رنج کر کرده
بیا که حوصله سر رفته سخت لبریزم
شراب تلخ فراق از پیاله سر کرده
چنان که چوب در آتش شدهست خاکستر
خوشم که عمر مرا عشق مختصر کرده
غزل سروده سحر را سلام خواهم داد
شمالک است و شب از نیمهاش گذر کرده