شبی که…

شبی که خانه ی من گرم از شمیم نرم گلایل بود
تو هر نگاه که می کردی تمام شعر و تغزل بود

لبت به خنده، گریبان باز، به چهره از عرقت شبنم
که در لطافت و زیبایی تجسّم بدنت گل بود

به لمس اول دستانت گره به فاصله می افتاد
که این دو دست گره خورده دو شاهراه تکامل بود

مرا به فتح خراسانت هزار وسوسه وا می داشت
که در تو سادگی غزنه، که در تو پاکی کابل بود

دریغ تا به خودش آمد پلنگ فاتح مغرورم
به گیسوان تو در زنجیر، به تاب زلف تو در غل بود

شناسنامه