شاهدخت بلخ

برق چشمانت ستاره شال سبزت آسمان
پخش شد زیبایی‌ات در چارسوی این جهان

لحظه‌ای در پیکر بودا تجلی می‌کنی
عاشقت صدها خدای مست عهد باستان

نقش سنگی ترا در مصر پیدا کرده‌اند
کشف شد یک تکه‌ات از غارهای بامیان

فالگیران چله‌ها دنبال چشمت بوده‌اند
یافتند آخر تو را در گوشه‌ی یک استکان

سینه‌ی تو ساحل دریای نا آرام هند
ماهیان دارند در آغوش گرمت آشیان

شاه‌دخت بلخی و دیدم هزاران سال بعد
مینیاتوری اندام تو را در اصفهان

ساعتی موسیقی آرام شعر فارسی
لحظه‌ای در دست آرش می‌شوی تیر و کمان

تو نسیم صبحی و از دشت لیلی می‌وزی
یا گل سرخی میان دشت‌های شادیان

شناسنامه