نداشت فایده افسوس پاسبانی تو
که مثل باد سفر کرد نوجوانی تو
شبیه گور که غرق است در سیاهی محض
پر است از غم و آزار زندگانی تو
دگر امید به ساحل رسیدنت صفر است
فرا گرفته ترا رنج جاودانی تو
چقدر زخم زبان خوردی و مچاله شدی
چقدر کم زده شد آه خوش زبانی تو
شبیه تیر، خیانت چه تند آمد و خورد
به قلب عاشق و لبریز مهربانی تو
خودت رفیق خودت باش گریه کن با خود
در این زمانه کسی نیست یار جانی تو
بلند میشوی از خواب و میرسد یکروز
به گوشها خبر مرگ ناگهانی تو